|
یک شنبه 4 آبان 1393برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : بهنوش
سلامی دوباره.
امروز حسابی سرم شلوغ بود...شدید خسته شدم.شدیدها..
باید میرفتم دانشگاه مرکزی واسه کارت دانشجویی..
این عقب افتادن یه ساله واسه گرفتنش حسابی تو زحمت انداختتم..بهرحال عاقبت سهل انگاری هم همینه.
هنوز امروز هم حل نشد و مسولش موکولش کرد به چند روز دیگه.
کلی دوندگی کردم ..از همه بدتر طولانی بودنه مسیره اونم تو گرمای ظهر.
اما حسنش این بود که بعد مدتها یه سر به کتابخونه ملی زدم.
خیلی دلم براش تنگ شده بود.برای دورانی که واسه کنکور میخوندم..
خاطره خیلی از اتفاقها و خیلی از آدمها برام زنده شد.
از حق نگذریم دوران عالی بود!!
بنظر من فقط خاطره ها و عکسهاست که موندگاره!
فعلا
![]()
شنبه 3 آبان 1393برچسب:, :: 22:12 :: نويسنده : بهنوش
زلال کہ باشے...
دیگران سنگہاے کف رودخانہ ات را مے بینند...!!
بر مے دارند و نشانہ مے روند درست ؛
سوے خودت!!!
![]()
شنبه 3 آبان 1393برچسب:, :: 19:5 :: نويسنده : بهنوش
امروز تصمیمای خیلی مهمی گرفتم..
راستش دیگه از این روزمرگی تکراری که همه وقتمو گرفته خسته شدم...یجورایی یه مدت همه چیو باهم قاطی کردم.
یه چیزایی رو فرع گذاشتم که اصلیات برنامم هستن و برعکس موردایی شده بود اصل زندگیم که باید فرع باشن..خیلی فرعی!!!!!
شاید یکی از دلیلاش هم بی برنامه بودن بود.
اما امروز با یه برنامه آشنا شدم به اسم wunderlist که برام مثه یه جرقه هوشیاری بود.یجورایی میتونی یه برنامه ریزی مشخص داشته باشی و هدفات معلوم میشن...
تصمیمایی گرفتمو یجورایی اصل و فرع زندگیم رو دوباره روبراه کردم.
امیدوارم بتونم همینجوری ادامه بدم و برنگردم به رخوت گذشته.
فعلا..
![]()
شنبه 3 آبان 1393برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : بهنوش
سلام به دنیای مجازی...همیشه به وب نویسی علاقه داشتم..
اما هیچوقت یا فرصت نشده یا مطلب برای وبلاگهای گذشتم کم آوردم.
اما اینبار تصمیم گرفتم روزمرگیها و دغدغه روزهامو اینجا بنویسم...نوشته هام مخاطب خاصی نداره ..
فقط میخوام توی این وب روزمرگیمو بنویسم.
امیدوارم اینبار دیگه توی این وب جدید هم فرصت اجازه بده هم تنبلی نکنمو پیگیر باشم و به علاقم برسم..
![]()
![]() |